سرم را گذاشته ام روی بالش و تلفن روی گوشمه تکرار می کنم:
- ضحی من گرسنه مه!
اما نه دیگه می گم غذا می خوام نه سر مامانم غر غر می کنم که پس چرا این غذا حاضر نشد فقط لبخند می زنم و می گم من گرسنه ام ولی چه گرسنگی باحالی آدم کیف می کنه!
عجب روز باحالیه! روز اول ماه رمضون! و عجب ماه باحالیه!
داشتم با خودم فکر می کردم افطار می شه چه کیفی بده اسما الحسنی و تق و توق قبل از اذان با همه اش آدم کیف می کنه عجب ماه باحالیه.
سریال های تلویزیون که شروع می شه حالم گرفته می شه. ماه باحالمون رو خراب کردی تلویزیون خیلی بی حالی! امسال از هر سال بد تر!!
خراب کردی تلویزیون. خراب کردی ماه قشنگمون رو.
اما چه کسی به اون اهمیت می ده ماه رمضون به اندازه هر سال قشنگه!
پولی به کودک درون می گه: نکنه یکهو جوهرم تموم شه.
کودک درون با کمال بچگی اش می گه: اون وقت کودک درون قلم پولی رو "ها" می کنه تا دوباره بنویسه.
پولی می گه: کودک درون چه مهربونه!
پولی فراموش نمی شه.
و کودک درون....
امپراتور جومونگ صبح روز سه شنبه همراه با هیئت همراه از گوگوریو به قصد شرکت در مراسم تاجگذاری عالیجناب تسو عازم بویو شدند. پسر امپراتور بیریو تصمیم به شرکت در مسابقه ی هنر های رزمی بویو گرفته و به مرحله نهایی راه پیدا کرده و از شخصی از بویو شکست خوردند. امپراتور گوگوریو به قصد دیدار آرمگاه پدر ژنرال همسو عازم کوهستان شده و در آن مکان مورد شبیخون افراد ناشناس قرار گرفت. قهرمان مسابقات رزمی که در آن مکان به قصد جاسوسی شرکت داشت به کمک ان ها شتافت و در آخر فیلم با یک صحنه ی قشنگ تمام شد.
(فکر کنم علاوه بر ویروس هری پاتر ویروس جومونگ هم گرفتم)